سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند چون از صفّین به کوفه بازگشت به شبامیان گذشت و آواز گریه زنان را بر کشتگان صفین شنود . حرب پسر شرحبیل شبامى که از مهتران مردم خود بود به سوى حضرتش آمد . امام فرمود : ] چنانکه مى‏شنوم زنان شما بر شما دست یافته‏اند چرا آنان را از افغان باز نمى‏دارید ؟ [ حرب پیاده به راه افتاد و امام سواره بود ، او را فرمود : ] بازگرد که پیاده رفتن چون تویى با چون من موجب فریفته شدن والى است و خوارى مؤمن . [نهج البلاغه]

سفره ی اذون

خدایا چقدر تو مهربونی و عزیز!

امروزم باز دم اذون پای سفره ت نشستم! نه! روزه نداشتم! فقط یه دل دریایی پر خون و که گذاشتم کنار سجاده و اومدم سوار کشتی نجاتم شدم. غم هامو نیاوردم که دفترتو خط خطی کنم. غم هامو گذاشتم تا بیام پای درد دل تو بشینم. برای اولین بار بود. همیشه خودم بودم و تو بودی و غصه های من!

ایندفعه منم و تویی و غصه های تو؟

شنیدم دلت می گفت: چرا این کارا رو می کنین؟! شما که خوب می دونیین راه من رو از بی من؟؟

آره تو گفتی! ما شنیدیم! فهمیدیم! بعضی وقت ها هم حفظ کردیم تا یه افه یی بیایم! قاب کردیم حرفاتو گذاشتیم لب طاقچه؟ راستی تابلویی که مجید درست کرده رو دیدی؟ سوره ی حمده! خیلی قشنگ شده! تواتاق پذیرایی نصبش کردیم!

راستشو بهت بگم؟؟؟ نمی دونم به خاطر کار معرق بود یا به خاطر سوره ی حمد؟!

دیدی چقدر برامون مقدسی؟!

خدایا ازمون توقع نداشته باش که بیشتر از این بفهمیمت! من کجا و فهم تو؟!

مهربون دوست داشتی من! درد دلات تموم نشد! من اهلش نبودم! آدم این کار نبودم! فقط به پاس همه ی غصه هات یه آه می کشم پای سفره ی اذون ازت می خوام قدرت درک آیه هاتو بهم بدی!

 

التماس دعا

 




موذن ::: چهارشنبه 85/8/3::: ساعت 6:39 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7


بازدید دیروز: 3


کل بازدید :233236
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
موذن
سلام. موذن منم. یه نسل سومی معمولی! اذان می گم اما فقط وقتی که می خوام خودم نماز بخونم. متولد 62 ام. نوشته هام حرف چشمامه و دلم! قصه ی همین دور و براست!
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<